تاملی در تاریخچه ی انجمن حجتیه (برگرفته از کتابخانه دیجیتال از گروه نرم افزاری شایان گستر)
(... دیروز مقدس نماهاى بى شعور مى گفتند دین از سیاست جدا است و مبارزه با شاه حرام است، امروز مى گویند مسؤولین نظام کمونیست شده اند. تا دیروز مشروب فروشى و فساد و فحشاء و فـسـق و حـکـومـت ظالمان براى ظهور امام زمان ارواحنا فداه را مفید و راهگشا مى دانستند، امروز از ایـنکه در گوشه اى خلاف شرعى که هرگز خواست مسؤولین نیست رخ مى دهد فریاد وااسلاما سر مى دهند. دیـروز حجتیه اى ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تـا اعـتـصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند امروز انقلابى تراز انقلابیون شده اند. ولایـتـى هـاى دیـروز کـه در سـکـوت و تـحـجـّر خـود آبـروى اسـلام و مـسـلمین را ریخته اند و در عـمـل پـشـت پـیـامـبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى خورند.
راسـتـى اتـهـام آمـریـکـائى و روسـى و التـقـاطـى، اتـهـام حـلال کـردن حـرام ها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقى، از چه کـسـانـى صـادر مـى شـود؟ از آدم هـاى لامـذهـب و یـا از مـقـدس نـمـاهـاى مـتـحـجـّر و بى شعور؟...) (امام خمینى، 3/12/1367)
انجمن حجتیه یک تشکیلات سیاسى با جهت گیرى غیر اسلامى است. انجمن حجتیه را با چهار سؤ ال چه زمانى؟ چه کسانى؟ چگونه؟ و چرا؟ بررسى خواهیم کرد.
چه زمانى؟
1 ـ تـولّد:
در دوران نـخـسـت وزیـرى مـصـدق، بـویـژه در اواخـر سـال 1331 و اوایـل سـال 1332 کـه مـلّى گـرایـان و مـذهـبـى ها با یکدیگر اختلاف پیدا کرده بـودنـد، یـک فـرقه که در زمان قاجاریه دست ساخته استعمار بود، خود را با نام شوم بهائیت مـعرفى مى کرد، فرصت عرض اندام پیدا کرد و تبلیغات گسترده اى را آغاز نموده و در این راه موفقیّت هایى به دست آورد. پـس از کـودتـاى 28 مـرداد 1332 نـوعـى سرخـوردگـى از مـبـارزات سیاسى در میان نیروهاى اسـلامـى پـدیـدار شـد. آنـان بـا زحـمـت فـراوان تـوانـسـتـه بودند مصدّق را به نخست وزیرى برسانند. هنوز مدّت زیادى نگذشته بود که مصدّق به روحانیت پشت کرد و با نیروهاى اسلامى در افـتـاد، طـبـعـاً مردم او را رها کردند و بازوان حمایت هاى مردمى دست از یارى مصدّق برداشتند. کـودتـا انـجـام شـد. مـصـدّق رفـت و شـاه بـرگشت. بازگشت شاه به معنى ضرر مضاعف براى نیروهاى مذهبى بود که به اعتزال و کناره گیرى سیاسى برخى از آنها انجامید. سـرخـوردگـى مـزبـور در کـنـار ظـاهـر مـشـروع مـبـارزه بـا بـهـائیـت، زمـیـنـه هـاى مـنـاسـب جـهت تـشـکـیـل انـجـمـن حـجـتـیـه را ایـجـاد کـرد و ایـن انـجـمـن در سـال 1335 تـاءسـیـس شـد. اسـم کـامـل آن (انـجمن خیریّه حجتیه مهدویه) بود که در این درس به اختصار، انجمن یا انجمن حجتیه نامیده مى شود.
2 ـ رشـد:
انـجـمن حجتیّه به این دلیل که حریم حکومت شاه را رعایت مى کرد و الزاماً در مبارزه با بهائیت، بهائى هاى دربار شاه را استثنا کرده بود، خطرى براى رژیم سلطنتى نداشت. بلکه چـون نـیـروهـاى جـوان و مبارز احتمالى را هم به مبارزه با یکى از شاخ و برگهاى درخت تنومند اسـتـعـمار مشغول مى کرد و از پرداختن به اصل درخت و ریشه هاى آن بازمى داشت، مورد تاءیید حـکـومـت شـاه نـیز بود. بخصوص که خسارت هاى وارده به همان شاخه هم به توسط بهائی هاى قـدرتـمـنـد دربـار جـبـران مـى شـد. از این رو، هیچ مانعى در راه رشد انجمن حجتیه به چشم نمى خورد. انـجمن حجتیه براى جذب جوانان مذهبى و تاءمین هزینه هاى جارى به تاءیید رسمى و کتبى علما و مراجع نیاز داشت. از این رو، کارگزاران انجمن سازمان خود را به گونه اى زیبا در سؤ الات کـتـبـى خـود مـطـرح مـى سـاختند و بعد خواهان تاءیید معنوى و مالى انجمن مى شدند و معمولاً به خواسته خود مى رسیدند. انجمن حجتیه بر اساس ماهیت خاصّ، زمان تشکّل و اهداف آن داراى نیروهاى متفاوتى بود. از مذهبى هـاى مـتـدیـّن تـا مـعـدودى از رجـال نـظـامـى و سـیـاسـى رژیم شاه! از جوانان سطحى و سریع التـاءثـیـر جـامعه تا پخته مردان سیاسى کارى که با چشم هاى تیزبین خود هم موشکافى مى کـردند و هم حکم صادر مى کردند و هم اجرا مى نمودند! از معتقدین واقعى به حضرت ولى عصر عـجـل الله تـعـالى فرجه الشریف تا کسانى که وقتى کار به جاهاى باریک مى کشید پشت پا زدن بـه هـمـه اصـول بـرایشان راحت تر از تحمّل سختی ها بود! و هرگز بوى (تقوا) از آنها به مشام نمى رسید. رهبرى این انجمن پس از انقلاب به سختى کوشید تا آن را با عموم ملّت هماهنگ بنمایاند ولى فشار نـیـروهاى مستقل و خودخواهى که در زوایاى انجمن رخنه کرده بودند آرام آرام چنان اوج گرفت که حـتـى همان رهبرى را هم به موضعگیرى تند و پرخاشگری هاى غیر مسؤولانه در برابر انقلاب کشانید.
ایـن پـرخـاشـگـری هـا کـه از چـشـمـان تـیـزبـیـن و ژرف نـگـر امـام راحل (ره) مخفى نبود، کم کم آنچه را که لااقل از نظر تئورى مى توانست به بازوى توانمندى در جـهـت انـقـلاب تـبـدیـل شـود، از نـظـر واقـعـى بـه عـضـو بـیـمـارى تـبدیل کرد که چاره اى جز جرّاحى آن نبود و این جرّاحى را همان طبیب مهربان انجام داد که همواره انقلاب را در حسّاسترین مراحل آن نجات بخشیده بود.
امـام خمینى (ره) پس از پیروزى انقلاب اسلامى، چندین بار تذکراتى را به صورت محرمانه و یـا بـا کـنـایـه بـه انـجمن دادند، لیکن مشکل حل نشد و سرانجام در پیام 3/12/1367 خود به جـامـعـه روحـانـیّت به طور مفصّل از وجود جمودگرایى در میان برخى از روحانیون ناآگاه و یا آگـاه و وابـسـتـه گـلایـه فـرمـوده، بـا نام بردن از انجمن حجتیه به عنوان یکى از مظاهر این جـریان، به طور صریح آن را و خط عمومى آن را که خطّ تحجّر باشد محکوم نموده، چگونگى عـمـل آنـان را ریـخـتـن آبـروى اسـلام و مـسـلمـیـن و شـکـسـتـن پـشـت پـیـامـبـر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت معرفى کردند.
3 ـ انحلال:
انـجمن حجتیه با حکم امام خمینى (ره) که دستور فرمودند مردم به عنوان اعتراض به سـفـاکـیـهـاى رژیـم شاه از چراغانى نیمه شعبان سال 1357 خوددارى کنند، مخالفت کرد و بدین وسیله سیر نزولى خود را شروع کرد. امام خمینى (ره) دستور مزبور را به خاطر عزاى مردم در سـوگ شـهیدانى که شاه آنها را به شهادت رسانده بود، صادر فرموده بود. حکومت شاه که از بازتابهاى دینى این اعتصاب مى ترسید سعى کرد به هر ترتیب که شده اعتصاب مزبور را نقض کند. انجمن حجتیه عملاً یار حکومت شاه شد و چراغانى مفصلّى برقرار کرد و به این ترتیب آبروى خود را در نزد مردم مسلمان ایران از دست داد. از سوى دیگر، در پى سخنان امام خمینى (ره) در 21/4/1362 که در آن آمده بود:
(یـک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بـیـاید، حضرت صاحب مگر براى چى مى آید؟ حضرت صاحب مى آید معصیت را بردارد، ما معصیت کـنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات [کج رویها] را بردارید این دسته بندى ها را براى خاطر خدا، اگـر مـسـلمـید و براى خاطر کشورتان، اگر ملّى هستید، این دسته بندى ها را بردارید و در این موجى که الان این ملت را به پیش دارد مى برد، در این موج خودتان را وارد کنید و بر خلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست.)
انـجمن حجّتیه چون فکر کرد این سخنان با آنها مرتبط است، در 1/5/1362 با صدور اطلاعیه اى اعلام کرد که کلیه جلساتش تعطیل شده است. به نوشته یکى از مسؤ ولان دفتر امام خمینى، اطـلاعـیـه را بـه امـام نـشـان دادیـم و گـفـتـیـم انـجـمـن اعـلام انـحـلال کـرده اسـت. بـه هـنـگـام قـرائت مـتـن اعـلامـیـه، وقـتـى بـه کـلمـه تعطیل برخورد شد، با تبسّم فرمودند:
(تـعطیل غیر از انحلال است. اینکه فایده ندارد.... این کار اثرى ندارد. آنها که فاسد هستند، کار خودشان را مى کنند....) واقعیت نیز همین است. انجمن گر چه در سال 1362 به طور نسبى از بین رفت، ولى خط انجمن کـه خـط تـحـجـّرگـرایـى، جـمـود، خشک مقدّسى، مبارزه گریزى، رفاه طلبى، طعنه زدن به انـقـلابـیـون خـط امـام، ایـجـاد تـشـکـیـک در اذهـان مـردم، پـرداخـتـن بـه مـسـائل فـرعـى و حـاشـیـه اى، و... شـده بـود هـنـوز نـمـرده اسـت. ایـن خـط پـیش از انجمن، در طول تاریخ اسلام وجود داشته است و پس از این هم به راحتى از بین نخواهد رفت.
چه کسانى؟
1 ـ بنیانگذاران:
بنیانگذار اصلى انجمن حجتیه، شیخ محمود حلبى بود.
2 ـ رهـبـران:
در تـمـام مـدّت زندگى انجمن حجتیه، رهبرى آن با شیخ محمود حلبى بود. در این اواخـر، بـه دلیـل سـنّ زیـاد وى، کـارهـاى اجـرایـى انـجـمـن تـوسـط شـخصى به نام سید حسن افـتـخـارزاده صـورت مى گرفت. سید حسن افتخارزاده از اعضاى انجمن شاهنشاهى فلسفه بود. انـجـمـن مـزبـور، زیـر نـظـر فـرح پـهـلوى کـار مـى کـرد. افـتـخـارزاده در سال 1367 به دلیل اهانت به شهدا و برخى از مقدّسات دینى دستگیر شد.
3 ـ اعضا:
انجمن حجتیه در میان اقشار مختلف جامعه، افرادى را جذب کرده بود. سطح سواد، درآمد و مـسـؤ ولیـتهاى سیاسى آنها با یکدیگر، تفاوتهاى زیادى داشت. از سرهنگ و مهندس گرفته تا محصّل معمولى در انجمن حجّتیه عضویت داشتند.
4 ـ انـشـعـاب هـا:
انـجـمـن حـجـتـیـه تـا زمـان پـیـروزى انـقـلاب اسـلامـى، شـاهـد انـشـعـاب قابل توجّهى نبود. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، در نیمه شعبان 1359، آقاى طیّب، که مسؤ ول کـنفرانسهاى انجمن حجتیه بود، انشعاب کرد و همراه دوستانش، گروهى با نام (عباد صالح) تـشـکـیـل داد. ایـن گـروه، شـش مـاه پـس از تـشـکـیـل، بـا انـتـشـار یـک بـیـانـیـه خـود را منحل نمود. در بیانیه انحلال گروه عباد صالح آمده بود:
(مـا قصد داریم در جمهورى اسلامى خدمت کنیم و در این راه احتیاج به وجود گروه و دسته خاص نمى باشد.)
چگونه؟
1 ـ توجه به مسائل فرعى:
انجمن حجتیه با اعضاى سطح پایین فرقه بهائیت بحث مى کرد و طـبـعـاً از برخورد با سران آنان که در دربار شاه و کابینه هویدا و... صاحب موقعیّت بالایى بودند، اجتناب مى نمود. ولى پرداختن به مساءله بهائیت، به عنوان یک فرقه استعمار ساخته، در شرائطى که سراسر کشور در کار مبارزه اى خونین و فراگیر با ریشه هاى استعمار شده بود، معنایى جز تقدیم مسائل فرعى بر اصلى نداشت.
2 ـ مـخالفت با مبارزه علیه طاغوت:
انجمن حجتیه براى اینکه در شرائط ستمشاهى بتواند دوام بیاورد خودش را از شرکت در فعالیتهاى مبارزاتى علیه رژیم شاه بازمى داشت ولى این شیوه کم کم در آن انجمن به اصلى بنیادین تبدیل شد و اساسی ترین علت انحراف را نیز باید از همین جا جستجو کرد.
اعضاى انجمن (درست مثل یهودیانى که خود را همواره بندگان برگزیده خداوند دانسته اند) خود را هـمیشه از اصحاب خاص امام زمان (عج) و دوستداران حقیقى آن حضرت تلقى نموده و دیگران را در این زمینه بیگانه یا بى تفاوت مى شمردند و کم کم از جامعه انقلابى جدا شدند و گاهى به حرکتهاى انقلابى هم اعتراض مى کردند و بر اساس محکهاى انجمنى خود آنها را به (خوب و بـد) یـا (درست و نادرست) تقسیم مى کردند و گاهى هم رسماً بباد انتقاد مى گرفتند و در حـقـیـقـت بـه مـبـازره عـلیـه مبارزه مى پرداختند. شاید امام خمینى (ره) در این رابطه هاست که مى فرمایند:
(... تـرویـج تـفـکـّر (شـاه سـایـه خـداسـت) و یـا بـا گـوشـت و پـوسـت نـمـى تـوان در مـقـابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلّف به جهاد و مبارزه نیستیم، و یا جواب خون مقتولین را چـه کـسـى مـى دهـد؟... و هـزاران (اِنْ قـُلْت) [اشکال ] دیگر، مشکلات بزرگ و جان فرسایى بودند که نمى شد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت....
در پـانـزده خـرداد 42 مـقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسـان مـى نـمـود بـلکـه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدس مآبى و تحجّر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مى سوخت و مى درید....)
چرا؟
1 ـ غرور تشکیلاتى:
وجود تشکیلات تقریباً منسجم که با جدیدترین شیوه هاى رایج در جهان، سازماندهى شده بود، غرور خاصى براى برخى از مسؤولان انجمن به وجود آورده بود که بر آن اساس، بسیارى از انتقادات وارده را نمى پذیرفت.
2 ـ جدا دانستن دین از سیاست:
ترویج اندیشه جدایى دین از سیاست، یکى از حرکتهاى استعمار در جـوامـع اسـلامـى بـوده اسـت. ایـن حـرکـت کـه یـکـى از اصـول مـقـدّس بـهـائیـّت بـود مـتـاءسـفـانـه بـراى انـجـمـن هـم بـه عـنـوان یـک اصـل اسـتـراتـژیـک تـجـلّى کـرده بـود و در حـقـیـقـت انـجـمـن حـجـتـیـه در یـکـى از اصول مسائل سیاسى با بهائیت همگام شده بود و متاءسفانه این تفکّر شوم کم کم بوسیله آنها در میان برخى از اقشار مذهبى نیز جاى خود را باز کرد.
3 ـ رفـاه طلبى:
رفاه طلبى سبب مى شد تا برخى از مقدس مآبان، از جمله انجمن حجتیه، به بـرخـى از روایـات ضـعـیـف از نـظـر سند یا متن یا دلالت، استناد کنند و آیات و روایات بسیار دیگرى را نادیده بگیرند و شانه از زیر بار مبارزه خالى کنند.
ادامه دارد ...
* مقاله حاضر در تاریخ 24/7/1384 در سایت باشگاه اندیشه www.bashgah.net منتشر شده است.